امام علی النقی و مکتب حدیث قم

امام علی النقی و مکتب حدیث قم1317755865_ccus2mhc8xyls4yiofs1

پس از شهادت امام محمد تقی (ع) به سال ۲۲۰ هجری فرزند بزرگوارش امام هادی (ع) به امامت رسید و انوار امامتش بر جهان اسلام پرتو افکند. زمامداران بغداد و سامرا در زمان امامت آن بزرگوار عبارت اند از: معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز.

از این رو، در زندگی سیاسی آن حضرت دو عرصه پدیدار گشت. در ابتدا معتصم سیاست مأمون را دنبال کرد. و خردگرایان معتزلی هم محور قدرت و تعاملات فرهنگی سیاسی بودند. پس از او واثق نیز همان روش را استمرار بخشید. ولی با روی کار آمدن متوکل به یکباره تحولی اساسی به وقوع پیوست. او به پستی و رذالت مشهور بود و از دشمنان سرسخت اهل بیت(ع) و علویان و دوستداران آنان به حساب می آمد. او عرصه را بر آل علی تنگ کرد و تاریخ غمباری را برای شیعه پدید آورد.

(بیشتر…)

امام کاظم علیه السلام صلابت و مدارا

امام کاظم علیه السلام صلابت و مداراemam-kazem

یکی از بحثهایی که امروزه مورد توجه گروهی از افراد جامعه قرار گرفته، مساله تسامح و تساهل در دین است. این افراد دودسته اند:

الف- مغرضان، کج اندیشان و التقاطی مذهبان که شناخت درستی ازدین نداشته، هرچه به نفع نیات پلید خود باشد، می پذیرند و باسلاح تسامح به جنگ دین می آیند.

ب- متدینان ساده و خوش باور که بدون تامل در گفته های دیگران، اسلام را دین سهل و سمح دانسته، ناخواسته آب در آسیاب دشمن می ریزند; اینان چون متحجران خوارجند که کاغذپاره های برسرنی را اساس قرآن دانستند و در مقابل قرآن ناطق ایستادند.

از آنجا که اگر اسلام از چشمه زلال اهل بیت به ما نرسد نه تنها،شفا بخش نبوده، بلکه سمی مهلک خواهد بود، به نظر می رسد در باره مساله تساهل و تسامح دینی نیز باید به پیشوایان معصوم علیهم السلام پناه برد تا ما را از زلال خویش سیراب سازند. بررسی ابعادمختلف سیره این بزرگواران حدو مرز تساهل و تسامح را به خوبی روشن می سازد. این نوشتار سیره امام موسی بن جعفر(ع)در این باره را به اختصار بررسی می کند.

(بیشتر…)

آموزه هایی از زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام

آموزه هایی از زندگانی امام موسی کاظم علیه السلامImam-Kazem-a.12

امام نیکو سیرتان

گاه آدمی پاسخ یک بدی را با مهربانی می دهد و این پاسخ مهرورزانه او سبب تغییر رویه طرف مقابل می شود. امام کاظم «علیه السلام» را به دلیل این ویژگی به چنین لقبی خوانده اند. در مدینه مردی بود که هرگاه امام را می دید زبان به دشنام می گشود. روزی امام به همراه یاران خویش از کنار مزرعه او می گذشتند که او مثل همیشه، ناسزاگویی را آغاز کرد. یاران امام بر آشفتند و از امام خواستند تا آن مرد بد زبان را مورد تعرض قرار دهند. امام به شدّت با این کار مخالفت کرد و آنان را از انجام چنین کاری بازداشت. روز دیگری امام به سراغ مرد رفت تا او را در مزرعه اش ملاقات کند، ولی مرد عرب از کار زشت خود دست بر نداشت و به محض دیدن امام، ناسزا گفت.

(بیشتر…)