امام رضا علیه السلامگنجینۀ علوممقالات

حدیث سلسله الذهب در نقل اهل سنت

امام رضا 2سلسله الذهب ، واژه ای است که یادآور ورود امام رضا به نیشابور، و استقبال بی نظیر دانشمندان و محدثین بنام اهل سنت و حدیث « کلمه لا اله الا الله حصنی …» و ثبت آن توسط بیست هزار کاتب و محدِّث و … می باشد.

این رخداد و گزارش آن توسط اهل سنت همانند حاکم نیشابوری (۴۰۵هـ) ابو نَعیم اصفهانی (۴۳۰هـ) ابن حجر هیثمی (۹علیه السلام ۴هـ) و… نشانگر اهمیت و جایگاه ویژه این رخداد و مرجعیت علمی و معنوی امام علی بن موسی الرضا می باشد . نکته قابل ذکر این است که در کتب اهل سنت علاوه بر حدیث سلسله الذهب معروف ، احادیث دیگری نیز از امام رضا نقل کرده اند که امام رضا آن ها را از پدرانشان نقل کرده ولی متن حدیث با حدیث حصن متفاوت است ، به دیگر سخن احادیث سلسله الذهب در کُتُب اهل سنت بسیار است یعنی احادیثی که امام رضا آنها را از پدر و اجداد خود تا رسول الله نقل کرده اند ، بسیار بوده اماآنچه که معروف و مشهور می باشد حدیث سلسله الذهبی است که به حدیث حصن نیز معروف است . در این نوشتار برای اطلاع و آگاهی بیشتر از انعکاس این احادیث در کتب اهل سنت ،اولا حدیث سلسله الذهب معروف نقل و دیدگاه بزرگان اهل سنت درباره این حدیث را ذکر کرده ، ثانیا سایر احادیثی که سند آنها همانند سلسله الذهب می باشد ذکر خواهد شد .

حدیث «حصن»

حاکم نیشابوری می گوید : « لمّا دَخَلَ (علی بن موسی الرضا ) نیسابور …. و شقَّ سوقها و علیه مظله لا یری من ورائها تعرض له الامامان الحافظان ابو زرعه الرازی و محمد بن اسلم الطوسی ومعهما من طلبه علم و الحدیث مالا یُحصی فتضرعا الیه ان یریهم وجهه و یروی لهم حدیثا عن آبائه…

هنگامی که امام رضا وارد نیشابور شد مرکب امام ایستاد و امام داخل کجاوه نشسته بود و احدی صورت وی را نمی دید دو پیشوای اهل حدیث نیشابور به نامهای ابوزرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی و سایر طلاب علوم حدیث (که قابل شمارش نبودند) به پیشواز امام آمده , ابوزرعه و محمد بن اسلم با التماس و گریه و زاری از امام خواستند تا صورت خود را بنمایاند و برای آنها حدیث از پدرانش نقل کند .

در نقل دیگر چنین آمده :« فقالا ایها السید الجلیل ابن الساده الائمه بحق آبائک الاطهرین و اسلافک الاکرمین الا ما أریتنا وجهک المیمون و رویت لنا حدیث عن آبائک ، عن جدک نذکرک به .» فاستوقف البغله و أمر غُلمانه بکف المظله و أقّر عیون تلک الخلائق برؤیه طلعته المبارکه فکانت له ذُؤابتان مدلتیان علی عاتقه و الناس بین صارخ وباک و متمرغ فی التراب و مقبل لحافر بغلته فصاحت العلماء معاشر الناس انصتوا فأنصتوا و استملی منه الحافظان المذکوران فقال : حدثنی ابی موسی الکاظم عن أبیه جعفر الصادق عن أبیه محمد الباقر عن أبیه علی زین العابدین عن أبیه شهید کربلاء عن أبیه علی بن ابیطالب قال : حدثنی حبیبی و قره عینی رسول الله قال : حدثنی جبرئیل سمعتُ ربُّ العزّه یقول :« لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی أمِنَ من عذابی » ، ثمَّ أرخی الستر و سار، فعدَّ اهل المحابر والدوی الذین کانوا یکتبون فأنافوا علی عشرین الفا.»[۱]

خطاب به امام چنین گفتند ای سرور جلیل القدر , ای فرزند سروران و امامان جلیل به حق پدر و اجداد پاک و طاهرینت صورت مبارکت را بنمایان و برای ما از اجدادت روایتی نقل کن , در این هنگام شتر ایستاد و امام به غلامان خویش دستور داد پرده را برداشته تا چشمان مردم به جمال نورانی امام منور شود مردم نیز در حالتی که فریاد می زدند و بعضی روی زمین در حالت سینه خیز بوده و برخی دیگر خاک مرکب امام را می بوسیدند علمای شهر فریاد زدند ای مردم ساکت باشید و ابو زرعه و محمد بن اسلم از امام تقاضای حدیث کرده که امام چنین فرمود : پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن حسین از پدرش شهید کربلا از پدرش علی بن ابیطالب نقل شده که فرمود حبیبم و نور چشمم رسول الله فرمود جبرئیل برایم روایت کرد که خداوند عزوجل به من چنین گفت : «لا اله الا الله دژ من است هر کس این کلمه را بگوید داخل در دژ من خواهد شد و هر کس در دژ من داخل شود از عذابم در امان خواهد بود . » پس از نقل این حدیث پرده را کشید و حرکت کرد . تمامی اهل قلم که این مطلب را ثبت می کردند قریب به بیست هزار بودند .

ابونعیم اصفهانی(۴۳۰هـ) نیز این حدیث را از طریق خود چنین نقل می کند :« ابا الصلت الهَرَوی عن علی بن موسی الرضا عن آبائه عن علی بن ابیطالب عن رسول الله عن جبرئیل قال : قال الله عزوجل انی انا الله لا اله الا الله انا فاعبدونی من جائنی منکم بشهاده ان لا اله الا الله بالاخلاص دَخَل فی حصنی و من دَخَل فی حصنی اَمِنَ من عذابی .»[۲]

اباصلت به نقل از امام رضا از پدرانش از امام علی از رسول الله از جبرئیل خداوند فرمود : همانا من خداوندی هستم که جز من خدایی نیست پس مرا عبادت کنید هر کس از شما با اخلاص شهادت دهد که معبودی جز من نیست در دژ من داخل شده و هر کس در دژ من داخل شود از عذابم در امان است .

قابل ذکر است ادامه حدیث در کتب اهل تشیع چنین آمده ، امام بعد از نقل این حدیث داخل کجاوه رفتند و پس از لحظاتی دوباره سر از کجاوه بیرون آورده و فرمودند :« بشرطها و انا من شروطها»۳ که این قسمت از حدیث در هیچ یک از کتب اهل سنت منعکس نشده است.

دیدگاه اهل سنت نسبت به حدیث «حصن»

درباره این حدیث سخنان شگفت آمیزی از بزرگان اهل سنت نقل شده که به آنها اشاره می شود :

ابا صلت هروی که یکی از ملازمان امام رضا می باشد درباره این حدیث می فرماید: «لو قریءَ هذا الاسناد علی مجنون لأفاقَ.»۴

برخی از متعصبین اهل سنت این حدیث را از دروغ پردازی های ابا صلت دانسته و آن را باطل می دانند .۵ در حالی که در مقابل، بزرگان اهل سنت علاوه بر تأیید سخن اباصلت، سخنان شگفت انگیزی درباره این حدیث بیان کرده اند که به بعضی از آنها اشاره می شود :

احمد بن حنبل (۲۴۰هـ) ، ابن حجر هیثمی به نقل از احمد می گوید : « لو قرئت هذا الاسناد علی مجنون لبریء من جنته .»۶ اگر این سند بر دیوانه خوانده شود همانا بهبود می یابد .

حاکم نیشابوری (۴۰۵هـ) :« لو قرء هذا الاسناد علی مجنون لافاق من جنونه »علیه السلام

ابو نعیم اصفهانی (۴۳۰هـ)در یک بیان جامع ، پیرامون این حدیث چنین می گوید: « هذا حدیثً ثابتً مشهورً بهذا الاسناد من روایت الطاهرین عن آبائهم الطیبین و کان بعض سلفنا من المحدثین اذا روی هذا الاسناد قال لو قرء هذا الاسناد علی مجنون لافاقَ.»۸

سبط بن جوزی(۶۵۴هـ) :« لو قرء علی مجنون بریء .»۹

ابو القاسم قُشَیری درباره این حدیث سخن شگفت انگیزی نقل می کند که به آن اشاره می شود :« اتصل هذا الحدیث بهذا السند ببعض أمراء السامانیه فکتب بالذهب واوصی ان یدفن معه فی قبره ، فروی فی المنام بعد موته فقیل ما فعل الله بکَ فقال غفر لی بتلفظی بلا اله الا الله و تصدیقی أنَّ محمداً رسول الله .»۱۰ قشیری می گوید : این حدیث با این سلسله سند به بعضی از پادشاهان سامانی رسید و دستور دادند که این حدیث با طلا نوشته شده و هنگام مرگ با وی در قبر دفن کنند . بعد از مرگش وی را در خواب دیدند از او پرسیدند خداوند با تو چه کرد در پاسخ گفت خداوند مرا به شهادت لا اله الا الله و تصدیق محمد رسول الله بخشید .

حدیث «ایمان»

در نقل دیگر چنین آمده:« لمّا دَخَلَ علی بن موسی الرضا نیسابور علی بغله شهباء فَخَرَجَ علماء البلد فی طلبه منهم یحیی بن یحیی، اسحاق بن راهویه ، احمد بن حرب ، محمد بن رافع ، فتعلقوا بلجام دابّه فقال له اسحاق بحق آبائک حدثنا فقال :« الایمان معرفه بالقلب واقرار بالسان و عمل بالارکان»۱۱ هنگامی که علی بن موسی الرضا وارد نیشابور شده سوار بر شتر کجاوه دار بود که علمای شهر از جمله یحیی بن یحیی , اسحاق بن راهویه , احمد بن حرب , محمد بن رافع به استقبال امام آمده و به افسار مرکب امام چنگ زدند سپس اسحاق رو به امام کرد و گفت به حق پدر و اجدادت برای ما حدیثی روایت کن امام فرمود : ایمان, شناخت قلبی و اقرار زبانی و عمل به دستورات است .

ابن ماجه نیز به سند خود از ابا صلت این حدیث را نقل می کند .۱۲

سایر محدثین از جمله ، بیهقی۱۳، دار قطنی۱۴ ، ابن حجر هیثمی۱۵ ، خطیب بغدادی۱۶ ، صاحب کتاب اخبار قزوین۱علیه السلام ، طبرانی۱۸ و غیره۱۹نیز این حدیث را نقل کرده اند .

دیدگاه اهل سنت نسبت به حدیث «ایمان»

در مورد این حدیث نیز ابا صلت می گوید :« لو قرء هذا الاسناد علی مجنونٍ لافاقَ»۲۰

برخی از متعصبین اهل سنت در اینجا نیز این حدیث را ضعیف وبه خاطر شیعه بودن اباصلت این حدیث را از دروغ پردازی های وی دانسته و ایشان را به شدت مورد هجوم قرار داده اند۲۱. با این حال در مقابل، بزرگان اهل سنت ، اباصلت را فردی مطمئن و موثق دانسته و با تکرار سخن وی در مورد حدیث ایمان ، کلام وی را تایید کردند.

احمد بن حنبل (۲۴۰هـ):« لو قرئت هذا الاسناد علی مجنونٍ لبرء من جنته .»۲۲

ابو الحسن علی بن محمد کنانی (۹۶۳هـ) در دو مرحله صحت این روایت را اثبات می کند .اول اینکه شخصیت اباصلت را تقویت کرده و از این طریق سند حدیث را محکم می کند ، در مرحله بعد دو شاهد برای محتوای حدیث حصن و ایمان اقامه می کند که جایی برای اشکالات دیگر باقی نماند . وی می گوید :« و لهما شاهدان ، حدیث ابی قتاده : من شهد ان لا اله الا الله ، انَّ محمدا رسول الله ، فذل بها لسانه واطمئن بها قلبه، لم تطعمه النار ، اخرجه البیهقی فی الشُعَب و ثانیهما من حدیث عائشه : الایمان بالله ، اقرارً باللسان ، و تصدیق بالقلب و عمل بالارکان ، اخرجه الدیلمی والشیرازی فی الالقاب .»۲۳

ابو الحسن سندی حنفی (۱۱۳۸هـ) که از شارحان صحیح بخاری و سنن ابن ماجه می باشد در تایید این روایت سخنان بزرگان اهل سنت را یادآور می شود و از شخصیت روایی اباصلت دفاع می کند و به نقل از سیوطی می گوید :« و الحق انه لیس بموضوعٍ …».۲۴

عجلونی شافعی ( ۱۱۶۲هـ) در ردّ سخن ابن جوزی مبنی بر جعلی بودن این حدیث و در دفاع از شخصیت اباصلت سخنانی گفته ودر تایید این روایت می گوید :« و من لطائف اسناده روایه الابناء عن الآباء فی جمیعه .»۲۵

لازم به ذکر است درباره شخصیت اباصلت بزرگان اهل سنت چنین گفته اند :« یحیی بن مَعین وی را توثیق کرده می گوید: لیس ممن یکذب ،حاکم نیشابوری درباره وی می گوید : ابوالصلت ، ثقه مأمونٌ، ذهبی نیز درباره وی می گوید : صالحاً الا انه شیعیٌ و لم یکن غالیاً، برخی دیگر اباصلت را در زمره زُهّاد شمرده اند .»۲۶

با توجه به سخنان و تاییدات بزرگان اهل سنت سخن سیوطی کاملاً معنا شده چنانکه گفت : « و الحق انه لیس بموضوعٍ »۲علیه السلام و بی پایه واساس بودن سخن ابن جوزی مبنی بر جعلی بودن حدیث ایمان واضح می شود .

یکی بودن حدیث «حصن» و « ایمان»؟

در مورد اینکه آیا حدیث ایمان با حدیث حِصن یکی است و یا اینکه در دو مرحله این اتفاق رخ داده سؤالی است که ابن حجر هیثمی تمایل به احتمال دوم دارد ، چنانچه می گوید :« لعلهما واقعتان »۲۸

مواضع علمای اهل سنت هنگام ورود امام به نیشابور

نکته قابل ذکر ومهم ، برخورد علمای بنام اهل سنت در آن دوران ، هنگام ورود امام رضا به نیشابور می باشد.

ابوالفرج ابن جوزی چنین گزارش می کند: « فلما قدم نیسابور خَرَجَ فهو فی عماریه علی بغله شهباء فخرج علماء البلد فی طلبه مثل یحیی بن یحیی ، اسحاق بن راهویه ، محمد بن رافع ، احمد بن حرب و غیرهم ، فأقام بها مده .»۲۹

در نقل دیگر آمده :« لما دَخَلَ علی بن موسی الرضا نیسابور علی بغله شهباء فخرج علماء البلد فی طلبه منهم یحیی بن یحیی ، اسحاق بن راهویه ، احمد بن حرب ، محمد بن رافع ، فتعلقوا بلجام دابته فقال له اسحاق بحق آبائک حدثنا فقال ….»۳۰

ابن حجر هیثمی به نقل از حاکم نیشابوری هنگام ورود امام به نیشابور می گوید: « تعرض له الحافظان ابو زرعه الرازی و محمد بن اسلم طوسی و معهما من طلبه العلم و الحدیث مالا یُحصی فتضرعا الیه ان یریهم وجهه و یروی لهم حدیثا عن آبائه…»۳۱

شناخت جایگاه علمای نیشابور:

شناخت و آگاهی از جایگاه شخصیت هایی که در گزارش های تاریخی مذکور آمده بوضوح نشان می دهد که علمای اهل سنت آن دوران, با آن عظمت! چگونه در آستانه علی بن موسی الرضا، زانو می زدند .

ابو یَعلی مُعلی بن منصور رازی حنفی (۲۱۱هـ) ،وی علامه و حافظ و مفتی بغداد بوده و فردی مورد اطمینان و ثقه بوده است . ذهبی می گوید :« العلامه الحافظ الفقیه نزیل بغداد ومفتیها .»۳۲، یحیی بن معین می گوید :« ثقه »۳۳، عجلی می گوید :« ثقه صاحب سنه و کان نبیلاً »۳۴، یعقوب بن شیبه می گوید :« ثقه ، متقنٌ ، صدوق فقیه مامونٌ .»۳۵، ابو حاتم :« کان صدوقاً فی الحدیث »۳۶، ابن سعد :« کان صدوقاً صاحب حدیثٍ و رای ٍ و فقهٍ »۳علیه السلام

آدم بن ابی ایاس عسقلانی (۲۲۰هـ)، پیشوای اهل حدیث فردی است ثقه و مورد اطمینان , شیخ اهل شام وی یکی از شش نفری است که حدیث را به درستی ثبت می کند , درباره وی چنین گفته اند :« ذهبی : الامام الحافظ القدوه ، شیخ الشام ابو الحسن خراسانی …۳۸، ابو حاتم رازی : ثقه مأمون متعبدٌ من خیار عباد الله۳۹، احمد بن حنبل :کان من السته الذین یضبطون عنده الحدیث۴۰.»

ابو زکریا یحیی بن یحیی تمیمی منقری نیشابوری (۲۲۶هـ) وی شیخ الاسلام و عالم خراسان و به تعبیر برخی امام اهل دنیا می باشد , ابوبکر بن عبد الرحمن می گوید :

« شیخ الاسلام و عالم خراسان الحافظ .» ، ابو العباس سراج :« امام لاهل الدنیا .» ابو احمد الفراء :« کان اماماً و قدوهً و نوراً للاسلام»۴۱، نسائی :« هو ثقه مأمون ثبتٌ »۴۲، احمد بن سیار مروزی : « کان ثقه … خیّراً فاضلاً .»۴۳

ابو عبد الله احمد بن حرب بن فیروز نیشابوری (۲۳۴هـ)، وی پیشوای و اسوه اهل حدیث شیخ نیشابور و از بزرگان و فقها و عابدها بود و فردی کم نظیر بوده است . ذهبی درباره وی می گوید : الامام القدوه ، شیخ نیسابور ، الزاهد کان من کِبار فقهاء و العباد ، یحیی بن یحیی تمیمی درباره وی می گوید : ان لم یکن احمد بن حرب من الابدال فلا ادری مَنهُم !؟»۴۴

ابویعقوب اسحاق بن راهویه مِروزی (۲۳۸هـ) ،وی یکی از پیشوایان مسلمین و علمای دینی است که حدیث و فقه و حفظ و راستگویی و پرهیزکاری در وی جمع شده است سیوطی درباره وی می گوید :« احد ائمه المسلمین و علماء الدین اجتمع له الحدیث و الفقه و الحفظ و الصدق و الورع و الزهد ….»۴۵

ابو الحسن محمد بن اَسلَم کِندی طوسی (۲۴۲هـ)، از موثقین و حفاظ بوده و در علم شبیه احمد بن حنبل می باشد . سیوطی درباره وی می گوید: « کان من الثقات الحفاظ و الاولیاء الابدال ، به نقل از ابن خُزَیمه درباره وی می گوید : هو ربانیُّ هذه الامه لم تر عینای مثله ، کان شبه باحمد بن حنبل .»۴۶

ابو عبد الله محمد بن رافع قصری قُشَیری (۲۴۵هـ)، در دوران خویش شیخ خراسان بوده موثق و مورد اطمینان و راستگو می باشد , حاکم نیشابوری می گوید :« شیخ عصره بخراسان فی الصدق و الرحله .»۴علیه السلام مسلم و نسائی نیز می گویند :« ابن رافع ثقه مأمونٌ .»۴۸ ذهبی می گوید :« الامام الحافظ ، الحجه القدوه ، بقیه الاعلام …»۴۹

نصر بن علی جهنمی (۲۵۰هـ) ، وی یکی از مطمئن ترین و حافظ ترین و عالم ترین اهل حدیث می باشد و از بزرگان اهل حدیث به شمار می رود . عبد الرحمن بن ابی حاتم می گوید : « نصر احب الیَّ و اوثق و احفظ ، نصر ثقه »۵۰، نسائی و ابن خراش :« ثقه»۵۱، عبد الله بن محمد فَرهَیانی :« نصر عندی من نبلاء الناس »۵۲، ذهبی نیز می گوید : « الحافظ ، العلامه ، الثقه … کان من کبار الاعلام … نصر بن علی من ائمه سنه الاثبات»۵۳

ابو زُرعه عبید الله بن عبد الکریم الرازی قُرَشی مخزومی (۲۶۱هـ) ، وی امام اهل حدیث خراسان و فردی موثق ,و سرور حفاظ می باشد , سیوطی می گوید : احد الاعلام و حفاظ الاسلام .»۵۴ ابن ابی حاتم می گوید :« ما رأیت اکثر تواضعاً من ابی زرعه هو و ابو حاتم اماما بخراسان .»۵۵ نسائی درباره وی می گوید :« ثقه » ، ذهبی نیز از وی « الامام سید الحفاظ » تعبیر می کند .۵۶

محمد بن اسحاق بن خُزَیمه (۳۱۱هـ) ، امامت و حفظ در حدیث در خراسان به ایشان منتهی شده و فردی کم نظیر و از حفاظ می باشد, ذهبی درباره وی می گوید :« انتهت الیه الامامه والحفظ فی عصره بخراسان …» ابن حبّان می گوید :« ما رأیتُ علی وجه الارض من یحسنُ صناعه السنن و یحفظ الفاظها الصحاح وزیاداتها حتی کأن السنن کلها نصب عینیه الا ابن خُزَیمه فقط .» دار قطنی نیز می گوید :« کان اماماً ثبتاً معدوم النظیر .»

عدیله بن ابی علی ثقفی شافعی (۳۲۸هـ)، وی امام اهل حدیث و شیخ خراسان و به تعبیر اهل سنت در دوران خویش حجت خدا بر روی زمین بوده است , ذهبی درباره وی می گوید :« الامام المحدث، الفقیه العلامه ، الزاهد ، العابد ، شیخ خراسان کان ابو علی فی عصره حجه الله علی خلقه …و کان اماماً فی اکثر علوم الشرع.»۵علیه السلام

با توجه به جایگاه رجال یاد شده نزد بزرگان اهل سنت و از سوی دیگر تضرع, التماس و زانو زدن آنها در برابر علم امام رضا، عظمت و مرجعیت علمی و معنوی امام علی بن موسی الرضا را به نمایش می گذارد.

سایر احادیث سلسله الذهب

تا به حال دو حدیث حصن و ایمان که معروف به سلسله الذهب بوده , نقل و بررسی شد حال به سایر احادیثی که سند آن سلسله الذهب می باشد و در کتب حدیثی اهل سنت منعکس شده را یادآور می شویم:

ابن نجار (۶۴۳هـ) به سند خود از عبد الله بن احمد بن محمد بن حنبل از پدرش از علی بن موسی الرضا از پدرانش از علی بن ابیطالب از رسول الله نقل کردند که پیامبر فرمود :« ما من قومٍ کانت لهم مشوره فَحَضَر معهم مَن اِسمُه احمداً و محمد فشاوَرَه الا خیرٌ لهم .»۵۸پیامبر می فرماید: هر گروهی که به مشورت بنشیند و در میان آنها احمد یا محمد نامی باشد , خداوند آنچه خیر و صلاح است برای آنها مقدر می کند .

ابن نجّار به سند خود از یوسف بن عبد الله غازی از علی بن موسی الرضا از پدرانش از علی بن ابیطالب از رسول الله نقل کردند: «یقول الله تبارک و تعالی یابن آدم ، ماأنصَفتَنی ، أتحبب الیک بالنِعَم و تَنَقَّمتَ الیَّ بالمعاصی خیری علیک منزّلٌ و شَرُّکَ الیَّ صاعدٌ و لا یزال ملکٌ کریم یعطینی عنک کل یوم و لیله و بعملٍ قبیح ، یابن آدم لو سمعتَ وصفک من غیرک و انتَ لا تدری مَن الموصوف لسارعتَ الی مَقَتّه.»۵۹ رسول الله می فرماید : خداوند خطاب به فرزند آدم چنین می گوید : ای فرزند آدم با انصاف با آن برخورد نکردی , با ارسال نعمت هایت به تو محبت می کنم و تو با گناهانت خود را مورد نقمت و عذابم قرار می دهی , خیر و عنایات من بر تو سرازیر است ولی شر و گناهان تو به آسمانها زبانه می کشد و مرتبا یکی از ملائکه گناهانی را که انجام داده ای به من می رساند , ای فرزند آدم اگر توصیف و تعریف زشتی هایت را از دیگری بشنوی و ندانی که درباره توست هر اینه او را دشمن می داشتی.

محمد بن سلامه قضاعی (۴۵۴هـ) به سند خود از امام علی بن موسی الرضا از پدرانشان از علی بن ابیطالب نقل می کند:« قال رسول الله من عامَلَ الناس فَلَم یظلِمَهم و حدثهم فلم یکذبهم و وَعَدَهم فلم یَخلِفَهُم فهو ممن کَمُلَت مروئته وظَهَرَت عَدالته و وَجَبَت اُخُوَتُه و حرُمَت غیبته.»۶۰ رسول الله می فرماید کسی که با مردم معامله کند و به آنها ظلم نکند , با آنان به سخن بنشیند و دروغ نگوید , قول دهد و خلف وعده نکند چنین شخصی جوانمردی کامل , فردی عادل و بردیگران واجب است او را برادر خویش دانسته و غیبتش حرام است .

بیهقی (۴۵۸هـ) به سند خود از امام علی بن موسی الرضا از پدرانش از امام علی نقل می کند: « قال رسول الله ، رأس العقل بعد الدین التوددُّ الی الناس و اِصطِناع الخیر الی کل برٍّ و فاجر .»۶۱ پیامبر می فرماید : اصل و اساس خرد پس از دینداری اظهار محبت و دوستی به مردم است و نیکی به انسان های خوب و بد .

ابو نعیم اصفهانی (۴۳۰ه) به سند خود از امام علی بن موسی الرضا از پدرانش از امام علی نقل می کند :« أشدُّ الاعمال ثلاثه ، اعطاء الحق من نفسک و ذکر الله علی کل حالٍ و مواساه الاخ فی المآل .»۶۲ امام علی می فرماید سخت ترین اعمال سه چیز است : حق را بگویی و بپذیری , در همه حال یاد خدا باشی , و به برادر دینی ات کمک مالی کنی .

ابو نعیم به سند خود از امام علی بن موسی الرضا از پدرانش از امام علی نقل می کند :« قال رسول الله العلمُ خزائنٌ ومفتاحها السؤال فاسئلوا یرحمکم الله فانه یؤجر فیه أربعه ، السائل و المعلم و المستمع و المجیب لهم .»۶۳ البته در نقل دیگر فراز آخر روایت چنین آمده:« … و المحبُ له .»۶۴ پیامبر می فرماید : علم گنجینه هایی است , کلیدش سوال است پس بپرسید خدا شما را بیامرزد چون در پرسش چهار گروه پاداش می گیرند : پرسشگر , استاد و معلم , شنونده و دوست داشتن آنها .

داود بن سلیمان از امام رضا از پدرانش از امام علی نقل می کند :« قال رسول الله لا یزال الشیطان ذعرا من المؤمن ما حافظ علی الصلوات الخمس فاذا ضیَّعهنَّ تجرأ علیه و اوقعه فی العظائم .»۶۵پیامبر می فرماید : شیطان از مومنی که پایبند به نماز پنجگانه باشد می ترسد پس اگر نمازهای پنجگانه اش را ضایع کند شیطان بر او جرات یافته و او را گرفتار گناهان بزرگ می کند .

داود بن سلیمان از امام رضا از پدرانش از امام علی نقل می کند :« قال رسول الله خیر الاعمال ثَمَّ الله تعالی ایمان لا شَکّا فیه و غز و لا غلولٌ فیه…»۶۶رسول الله می فرماید : بهترین اعمال که خداوند از آن یاد کرده ایمانی است که شک در آن راه نیافته و جهادی است که در آن دزدی و خیانت نباشد و …

داود بن سلیمان از امام علی بن موسی الرضا از پدرانش از امام علی نقل می کند :« قال رسول الله من مرَّ علی المقابِر فقرأ فیها احدا عشَرَ مر قل هو الله احد ثُمَّ وهَبَ اجره الاموات أعطی من الاجر بعدد الاموات .»۶علیه السلام پیامبر می فرماید : فردی که گذرش بر قبرستان افتد و یازده مرتبه سوره توحید خوانده و ثوابش را به مردگان هدیه کند به تعداد مردگان (که در آنجا به خاک سپرده شده اند ) خداوند به او پاداش می دهد.

علی بن حمزه علوی به نقل از امام علی بن موسی الرضا از پدرانش از امام علی نقل می کند: « قال رسول الله تعلّموا من انسابکم ما تصلون به ارحامکم فان صله الرَحِم منسأه فی الاجل مثراه للمال مرضاه للرب تعالی .»۶۸رسول الله می فرماید اصل و نَسَب و فامیل خود را به اندازه ای که صله رحم برآن متوقف است بشناسید همانا صله رحم اجل را به فراموشی سپرده و موجب فزونی مال می شود و خشنودی خداوند را به دنبال خواهد داشت.

احمد بن عامر طائی از امام علی بن موسی الرضا از پدرانش از امام علی نقل می کند :« قال رسول الله من حَفِظَ علی امتی اربعین حدیثاً ینتفعون بها ، بَعثه الله یوم القیامه فقیها عالما .»۶۹رسول الله می فرماید: هر کس چهل حدیث که امت من از آن بهره مند شوند را حفظ کند خداوند او را روز قیامت فقیه و دانشمند محشور می کند .

پی نوشتها:

۱ . ابن حجر هیثمی ، الصواعق المحرقه ص ۲۰۵ ، محمد بن سلامه قضاعی(۴۵۴ه)، مسند الشهاب ج۲، ص ۳۲۳، مُناوی ، فیض القدیر ج۴، ص ۴۸۹, شبلنجی , نور الابصار ص ۳۱۳. شیخ احمد مصری , الاعتصام بحبل الاسلام ص ۲۰۵.

۲ . ابو نعیم اصفهانی ، حلیه الاولیاء ج۳، ص ۱۹۳.

۳ . شیخ صدوق ، عیون اخبار الرضا ج۲، ص ۱۳۵.

۴ . سبط بن جوزی ، تذکره الخواص ص ۳۱۵.

۵ . ابن عدی جرجانی ، الکامل فی ضعفاء الرجال ج۲، ص ۳۴۲- ج۵، ص ۳۳۱- ابن حبّان بستی ، کتاب المجروحین ج۲، ص ۱۰۶- شمس الدین ذهبی ، المغنی فی الضعفاء ج۲، ص۴۵۶

۶ . ابن حجر هیثمی ، الصواعق المحرقه ص ۲۰۵. الاعتصام بحبل الاسلام ص ۲۰۵.

علیه السلام . شبلنجی ، نور الابصار ص ۳۱۴

۸ . ابو نعیم اصفهانی ، حلیه الاولیاء ج۳، ص ۱۹۲

۹ . سبط بن جوزی ، تذکره الخواص ص ۳۱۵

۱۰ . مُناوی ، فیض القدیر فی شرح جامع الصغیر ج ۴، ص ۴۸۹ ،شبلنجی ، نور الابصار ص ۳۱۴. الاعتصام بحبل الاسلام ص ۲۰۵.

۱۱ . ( اسماعیل بن محمد عجلونی شافعی ، ج۱، ص ۲۲- ابو الحسن علی بن محمد کنانی، تنزیه الشریعه المرفوعه ج۱، ص ۱۵۲

۱۲ . سنن ابن ماجه ، ج۱، ص ۲۵

۱۳ . شعب الایمان ، ج۱، ص ۴۸

۱۴ . سنن دارالقطنی ، ج۲، ص ۱۴۰

۱۵ . الصواعق المحرقه ص ۲۰۵

۱۶ . تاریخ بغداد ، ج۱، ص ۲۵۵ و ج۱۱، ص ۴علیه السلام

۱علیه السلام . التدوین فی اخبار قزوین ج۱، ص ۴۶۲

۱۸ . المعجم الکبیر دیلمی (۵۰۹ه) ، فردوس الاخبار، ج ۱، ص علیه السلام ۱. سیر اعلام النبلاء ج۱۵، ص ۴۰۰- الاعتقاد ج۱، ص ۱۸۰- حاشیه ابن قیم ج۱۲، ص ۲۹۴

۱۹ . سنن ابن ماجه ج۱، ص ۲۵

۲۰ . ابن جوزی ، الموضوعات ج۱، ص ۱۲۸- محمد بن ابی بکر ایوب الزرعی ، حاشیه ابن قیم ج۱۲، ص ۲۹۴.

۲۱ . الصواعق المحرقه ص ۲۰۵.

۲۲ . علی بن محمد کنانی ، تنزیه الشریعه المرفوعه ج۱، ص ۱۵۲.

۲۳ . ابو الحسن سندی ، شرح سنن ابن ماجه ج۱، ص ۵۲.

۲۴ . عجلونی شافعی ، کشف الخفاء ج۱، ص ۲۲.

۲۵ . ابو الحسن سندی ، شرح سنن ابن ماجه ج۱، ص ۵۲- ابو الحسن علی بن محمد کنانی ، تنزیه الشریعه المرفوعه ج۱، ص ۱۵۱.

۲۶ . ابو الحسن سندی ، شرح سنن ابن ماجه ج۱ ، ص۵۲.

۲علیه السلام . الصواعق المحرقه ص ۲۰۵

۲۸ . ابو الفرج ابن جوزی ، المنتظم ج۶، ص ۱۲۵

۲۹ . کشف الخفاء ج۱، ص ۲۲

۳۰ . ابن حجر هیثمی ،الصواعق المحرقه ص ۲۰۵

۳۱ . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج۱۰، ص ۳۶۵.

۳۲ . ابو حاتم رازی ، الجرح و التعدیل ج۸، ص ۳۳۴.

۳۳ . خطیب بغدادی ، تاریخ بغداد ج ۱۳، ص ۱۹۰.

۳۴ . مزی ، تهذیب الکمال شماره ۱۳۵۳.

۳۵ . ابو حاتم رازی ، الجرح و التعدیل ج۸، ص ۳۳۴.

۳۶ . محمد بن سعد بصری ، الطبقات الکبری جعلیه السلام ، ص ۳۴۱.

۳علیه السلام . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج۱۰، ص ۳۳۵.

۳۸ . ابو حاتم رازی ، الجرح و التعدیل ج۲، ص ۲۶۸.

۳۹ . خطیب بغدادی ، تاریخ بغداد جعلیه السلام ، ص ۲۸.

۴۰ . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج۱۰، ص ۵۱۲.

۴۱ . مزی ، تهذیب الکمال شماره ۱۵۲۴.

۴۲ . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج۱۰، ص ۵۱۲.

۴۳ . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج۱۱، ص ۳۲ و ۳۳ .

۴۴ . سیوطی ، طبقات الحفاظ ص ۱۹۲ و ۱۹۱.

۴۵ . جلال الدین سیوطی ، طبقات الحفاظ ص ۲۳۸.

۴۶ . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج۱۲، ص ۲۱۴.

۴علیه السلام . صفدی ، الوافی بالوفیات ج۳، ص ۶۸.

۴۸ . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج۱۲، ص ۲۱۴.

۴۹ . ابو حاتم رازی ، الجرح و التعدیل ج۸، ص ۴۶۶.

۵۰ . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج ۱۲، ص ۱۳۵.

۵۱ . خطیب بغدادی ، تاریخ بغداد ج۱۳، ص ۲۸۸.

۵۲ . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج۱۲، ص ۱۳۵.

۵۳ . جلال الدین سیوطی ، طبقات الحفاظ ص ۲۵۴.

۵۴ . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج۱۳، ص ۶۵.

۵۵ . همان .

۵۶ . ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ج۱۵، ص ۲۸۱ و ۲۸۲.

۵علیه السلام . ابن نجاربغدادی ، ذیل تاریخ بغداد ج۱۹، ص ۱۳۵.

۵۸ . ابن نجار بغدادی ، ذیل تاریخ بغداد ج۱۹، ص ۱۳۶.

۵۹ . ابو عبدالله قضاعی ، مسند الشهاب ج۱، ص ۳۲۲. ر.ک الکفایه فی علم الروایه ج۱،صعلیه السلام ۸،ح ۵۴۳.

۶۰ . بیهقی ، شُعَبُ الایمان ، ج۶،ص ۲۵۶، ح ۸۰۶۲.

۶۱ . ابو نعیم اصفهانی ، حلیه الاولیاء ، ج۱، ص ۸۵.

۶۲ . البته ابو نعیم اصفهانی درباره این حدیث می گوید :« هذا حدیثٌ غریبٌ من هذا الوجه لم نکتبه الا بهذا الاسناد .» حلیه الاولیاء ج۳، ص ۴۲۸.

۶۳ . التدوین فی اخبار قزوین ج۳، ص ۴۲۸.

۶۴ . التدوین فی اخبار قزوین ، ج۲، ص ۱۲۵.

۶۵ . التدوین فی اخبار قزوین ، ج۲، ص ۲۱۶.

۶۶ . همان . ص ۲۹۷.

۶علیه السلام . موضح اوهام الجمع والتفریق ج۲، ص ۴۵۴.

۶۸ . العلل المتناهیه ، ج۱، ص ۱۱۹ .

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا